بسم الله الرحمن الرحیم
1403/11/03
واپنا زنگ پهلوانی 14 آبان 1403

نبرد پهلوانان

آن روز تختی پشت درهای امجدیه ( شهید شیرودی فعلی ) ایستاده بود و می شنید که درون امجدیه صدای تشویق ها ، صلوات ها و هیاهوی مردم هر لحظه اوج می گیرد.

نبرد پهلوانان

آن روز تختی پشت درهای امجدیه ( شهید شیرودی فعلی ) ایستاده بود و می شنید که درون امجدیه صدای تشویق ها ، صلوات ها و هیاهوی مردم هر لحظه اوج می گیرد.

او که با درب بسته استادیوم روبه رو شده بود برای ورود به استادیوم از روی نرده ها پرید و شلوارش پاره شد . در داخل استادیوم بلور و سخدری دو پهلوان نامدار عصر با هم دست و پنجه نرم می کردند و غلام کوچک و مشتاق با حیرت و تعجب مبارزه بی امان آن دو را تماشا کرد و تشویق ها و ستایش های مردم را از نزدیک دید و بعدها وقتی بزرگتر شد و خود از نام آوران عرصه های پیکار گشت هر بار که مردم برای او غریو می کشیدند و نام او را بر زبان می آوردند ، آن روز در خیالش زنده می شد .

غلام بعد از دیدن کشتی که به قیمت پاره شدن شلوارش تمام شده بود از ترس باز خواست پدر تا دیروقت شب در گودهای خانی آباد چرخید و یاد قهرمانی های پرشکوه آن روز را در دلش زنده کرد و لذت برد شب با شکم گرسنه خوابید و تا ظهر فردا که پدرش از خانه بیرون رفت از جایش نجنبید . فردا که مادرش شلوارش را رفو کرد به او گفت نزدیک بود کار دست خودت بدهی مواظب خودت باش و غلام که مادر را بیشتر از هر کس دیگری در دنیا دوست می داشت به او قول داد که بیشتر مواظب خود باشد اما روح تشنه او دوستدار دلاوری ها و قهرمانی ها بود و تشک کشتی تنها مکانی بود که می توانست به روح او پر و بال بدهد . در همین عرصه کوچک بود که طعم نخستین شکست را چشید و برروی تشک کشتی ضربه فنی شد .

غلامرضا تختی

او بعد ها دلایل شکست را چنین یاد کرد مغرور شده بودم قدرت و توانایی حریفانم را نادیده گرفته بودم و خیال می کردم که هیچکس نمی تواند با من مبارزه کند و عاقبت این کبر و غرور بی جا کار خودش را کرد ، اما من نقطه ضعف خود را شناخته بودم واز آن پس ، وقتی روی تشک کشتی می آمدم ، همیشه ده دصد خودم را از حریفانم ضعیف تر به حساب می آوردم .  

تبادل نظر
نام:
ایمیل: ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد کنید
نظر: